هم اکنون می خواهمت
همچون رگی که خون لازم است
یا قلبی که
یک شوک کوچک می خواهد
تا شاید زنده بماند ...
می آیی؟!
غریب آشنای من! لحظاتم بی تو سرد استـــ و تاریکـــ و آتشی کهـ در وجودمـ از نبودنتــ شعلهـ ور شدهـ استـــ نیز مرا گرمــ نمی کند....
درد مرا دستهای تو مرهمـ استـــ بیا تا با وجود تو این سرما را تحملـــ کنمــ....
مرا نگاه تو بس است تا اتش وجودمــ را خاموشــ کنمــ، مرا زمزمه های تو نیاز استـــ تا صدای پراندوه سکوتـــ را از یاد ببرم
تورا سخت دلتنگم.برگردتروخدا برگرد