ولی میخندم به سختی
به قول فروغ ک میگفت:
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی...
ولی میخندم به سختی
به قول فروغ ک میگفت:
شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی...
لبخند می زنم
اما مثل ته مانده ی یک فنجان قهوه
سرد و تلخم.
این لبخند نیست
تلخند است...!!
مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند
دیگر نگران داسها هم نیستم.