خدایا التماست می کنم
همه دنیایت ارزانی دیگران!
ولی
آنکه دنیای من است
مال دیگری نباشد
خدای من بدادم برس
خدایا التماست می کنم
همه دنیایت ارزانی دیگران!
ولی
آنکه دنیای من است
مال دیگری نباشد
خدای من بدادم برس
وقتی نیستی انگار هیچکس نیست
سَرَم شلوغ است اما دلم گرم توست
چنان گرم تو که گاهی خودم را فراموش میکنم
و این نبودن هایت چقدر ارزش حضورت را به رخم میکشند
به قول سعدی :
دل و جانم به تــو مشغول و ، نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر ، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته ، که جان در بدنی
خدایــــا !
خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !
جهنم تـــــر از نبــــودنش
جایـــی سراغ ندارم…
آخـــــرین بار که من از تـــــه دل خندیدم
علتش پـــــــول نبـــــــود
انعکاس جــــــک هــــر روز نبود
علتش ،چهره ی ژولیده ی یــــک دلقــــک،،
یا زمین خوردن یک کـــــــــــــور نبود....
من به <مــــــــــــــــن> خندیدم!!
که چو یک دلقک گیــــــــــچ،،،
نقش یک خنــــــــده به صورت دارم و دلـــــــــــم میگرید....!!!
غریب آشنای من! لحظاتم بی تو سرد استـــ و تاریکـــ و آتشی کهـ در وجودمـ از نبودنتــ شعلهـ ور شدهـ استـــ نیز مرا گرمــ نمی کند....
درد مرا دستهای تو مرهمـ استـــ بیا تا با وجود تو این سرما را تحملـــ کنمــ....
مرا نگاه تو بس است تا اتش وجودمــ را خاموشــ کنمــ، مرا زمزمه های تو نیاز استـــ تا صدای پراندوه سکوتـــ را از یاد ببرم
تورا سخت دلتنگم.برگردتروخدا برگرد