دل نوشته خودم
خدایا خودت می دانی که در من چه می گذرد
خدایا کسی وارد زندگی من شده که تمام وجود مرا فرا گرفته، و می دانی که دیگر منی برای من وجود نداره من دیگر اوست چون وجودم اوست. خدایا خودت می دانی که دیگر زندگی من بدون او ممکن نیست خدایا خودت می دانی که آرزوی خوشبختی او را دارم
خدایا یه خواهش دارم پشت و پناهش باش
خدایا دعایی دارم خوشبختش کن خدایا به خدایی خودت خوشبختش کن و دلش را شاد گردان
میدانم که بدون او دنیا برام جهنمه خوب می دانم،ولی خدایا این تویی که از آینده آگاهی پس با تمام این سختی ها اگر می بینی که او بدون من خوشبخت هست پس منو از زندگیش خارج کن البته این بندتو هم فراموش نکن که خوب می دانی در نبودش چه خواهد کشید و تحمل این جهنم رو نخواهد داشت.
خدایا تمام وجودم را که تو به کرم خود آفریدی و از روح خود در او دمیدی او فراگرفته خدایا پس خودت کمک کن
خدا توکلم به خودته ها می دونم حواست بهم هست ولی بیشتر حواست بهم باشه
چشممیذاره همه می رن غایم میشن تنبلی اون نزدیکا غایم میشه حسادت میره اون ور
غایم میشه عشق می ره پشت یه گل رز دیوانگی همه رو پیدا می کنه به جز عشق
حسادت عشق رو لو میده و به دیوانگی میگه که رفت پشت گل رز عشق نمیاد بیرون
دیوانگی هرچی صدا می زنه عشق بیا بیرون دیوانگی هم یه خنجر ور میداره همینطور
رز رو با خنجرش می زنه تا عشق پیدا بشه یک دفعه عشق میگه آخ چشمو کور کردی
دیوانگی اشک می ریزه به دست و پای عشق بهش می گه من چشم تو رو کور کردم تو هر
کاری بگی من انجام میدم عشق فقط یک چیز از اون می خواد بهش می گه با من هم
درد شو از اون وقت به بعد دیوانگی هم درد عشق کور شد و بس