ثانیه های بهانه گیر

ثانیه های بهانه گیر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

مطالب وبلاگ بر گرفته از مطالبی که از روی دل خودم نوشته ام و هم استفاده از متن های دیگه که با حرف دلم یکیست

پس می گویم



از دل نوشته هایم ساده نَگذر

به یاد داشته باش

این «دل نوشته» ها را

یک «دل» نوشته ...!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۴:۵۲
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۰۱
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

خدایــــا !



خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !



جهنم تـــــر از نبــــودنش



جایـــی سراغ ندارم…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۹
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

 کاش می شد ...


 تمام داستان های دنیا را


 از دهان تو بشنوم !


 تمام عاشقانه های دنیا را


 تو برایم تکرار کنی !


 اصلا هر چه تو بگویی زیباست !


 می دانی


 کاش می توانستم


 با تمام وجود


 صدایت را در آغوش بگیرم !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۱
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)
ارزش بودنت را !!!

همیشه...

از اندیشه ی یک لحظه نبودنت میتوان فهمید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۳۰
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

بهار آمده اما

من هنوز

دلم بهار می‌خواهد.

بیا !

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۷
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

شکایت از که کنم کانچه می‏رود به سرم

               گناه جهل من و جرم اشتباه من است

نه از قضا گله ‏اى دارم و نه از تقدیر

               که دشمنم همه اندیشه تباه من است


(غمام همدانى)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۳۱
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

خدایا بعد از ناامید شدن راهی رو انتخاب کردم که اشتباه بود چون اون اولش فکر می کردم زورمو بزنم فراموشش می کنم ولی هر کار کردم نتونستم فراموشش کنم و هنوز که هنوزه تو ذهنم وقلبم هست بدون کوچکترین اثری که فراموشش کنم و پی بردم که اون همیشه تو قلبمه همون چیزی که خودم گفتم و الان به اشتباهم پی بردم خدا تنهام نذار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۵
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

مات شدم …

از رفتنت !

هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود …

این وسط فقط یک دل بود …

که دیگر نیست!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۶
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

چند وقتیستـــــــــــــ همه دلگیرند از من ...

دلیل میخواهند ...

مدرک میخواهند برای غمگین بودنم ....

برای نا امید بودنم،برای تلخ شدنم ....

نگران نباشید !!!

من نه غمگینم ...نه نا امید ... نه تلخ ...

فقط مدتیستــــــــــــ که به دنبالشان میگردم ...

مدتیست که گم شده اند...

صبرم ... تحملم ... امیدهایم ... انگیزه ام ...

نمیدانم در کدام صفحه ی قصه ی سرگذشت نحسم جا گذاشتمشان...


کسی پیدایش کرد خبرم کنم مژدگانی خوبی براش دارم مژدگانی تمام دارایی من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۷
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

 

حرفی نیست

 

خودم سکوتت را معنی می کنم

 

کاش می فهمیدی

 

گاهی...

 

همین نگاهت سردت

 

روی زمستان را هم کم می کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۵
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

آدمها برای هم سنگ تمام می گذارند،اما نه وقتی که در کنارشان هستی،

نه....

بلکه آنجا که در دل خاک خوابیدی سنگ تمام را میگذارند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۲
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

خــــــــــــــــدایــــــــا

این سرنوشتی که برایــــــــــم تجــــــویـــــــــز کردی

عـــــــــوارضش زیــــــــــــــاد استــــ ـ ـ

سینــــــــــــه ام میســــــــوزد

چــــــشـــمانـــــــــــــم خیس میشود

گــــــــــــلــــــــویــــــــــم میگیـــــــــرد

نفــــــــــــســـــــــم تنگ میشــــــــود

راســـــــــــــتی

خــــــــــــــــــــــــــــدا

مدتـــــــــهاست سرم درد میکنـــــــــــد

دکتــــــــــــرها میگویند:

توده ای از حـــرفهـــای نگفته در سر داری...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۳:۳۰
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ؛
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ؛
ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ ، ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺨﺮﻡ ...
ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮ ﮐﻨﻢ
...
ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۳:۱۹
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

ولی میخندم به سختی

به قول فروغ ک میگفت:

شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۱
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

گـاهـی وقـتـی دلـم …

فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت …

رو مـیـخـواد که زُل بـزنـی بـهـم …

و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .

انقدر دوست دارم ک بعضی وقتا یادم میره ک  دوستم ندارری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۱
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

لبخند می زنم
اما مثل ته مانده ی یک فنجان قهوه
سرد و تلخم.
این لبخند نیست
تلخند است...!!
مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند
دیگر نگران داسها هم نیستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۸
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

می گردم در خاطره ها


جایی در آن ها نداری


در دایره المعارف ها جستجو می کنم


عکسی از تو در آن ها نیست


در واژه نامه ها نگاه می کنم


نامی از تو نیست


نگاهی به خود می کنم


تورا می بینم


جز من جایی برایت نمانده، می بینی؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۳۳
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)


اگه دنبالت میام   

فقط...  

دارم حرفتوگوش میکنم... 

 

اخه خودت گفتی ...  

برودنبال زندگیت!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۶
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

اصلا حسود نیستم ...

اما وقتی دیدم واسه رفیقم اس ام اس اومد ، توش نوشته بود :

کــــــــــــــی مـــــیــــــرســـــــی عـــــشـــــــقـــــــم

فقط یه ذره دلم خواست .... !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۲۷
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)

به سلامتی اونایی که این روزاشون به تظاهر می گذره!

 

تظاهر به بی تفاوتی...

 

تظاهر به بی خیالی...

 

تظاهر به شادی...

 

به اینکه دیگه چیزی مهم نیست...

 

به اینکه بی خیال دنیا...

 

به اینکه از ما که گذشت...

 

ولی فقط خودشون میدونن که چقدر این روزا سخت میگذره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۱
عابر سپیده(عابر با قدم های لرزان)